معنی بدشگون و بدیمن
حل جدول
نحس
بدشگون و بدیمن
نحس
شوم ، بدشگون ، بدیمن
نحس و نامبارک
بدیمن
بدشگون،نحس،شوم
بدیمن بودن
نحوست
لغت نامه دهخدا
بدشگون. [ب َ ش ُ] (ص مرکب) بدفال.بداختر. بدبخت. (ناظم الاطباء). بدیمن. (آنندراج).
بدیمن
بدیمن. [ب َ ی ُ] (ص مرکب) بدفال و شوم و نامبارک. (ناظم الاطباء). شوم و نامبارک. (آنندراج). این ترکیب به غلط شبیه تر است ولی استعمال شده است و هم امروز متداول است. (یادداشت مؤلف): احطب، مرد بدیمن. احص، شمشیر بدیمن. (منتهی الارب).
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ معین
(بَ. یُ) (ص.) بدشگون، ناخجسته، شوم.
فرهنگ فارسی هوشیار
نا مبارک، شوم، بدبخت
معادل ابجد
494